تماشا

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۷تیر


مدتی است به نظرم رسیده که دارم با فرزندان خود آنطور رفتار می کنم که با خود، با کودک درون خود. گویی هریک آیینه ی دیگری شده. از تماشای اینکه چطور با حس ها و حالت های مختلف فرزندانم مواجه می شوم می توانم دریابم که دارم با خود چگونه تا می کنم و برعکس. مثلا اینکه آیا به خود سخت می گیرم؟ آیا به نیازهای خود توجه دارم؟ آیا به حس هایم فرصت جریان یافتن می دهم؟ آیا به حرف های دلم گوش می کنم؟ آیا پیگیر پرسش هایم می شوم؟ آیا به بودن دل می دهم؟ ...

نمی دانم! شاید فرزندانمان نمودهای بیرونی کودک درونمان هستند. آنها نشانمان می دهند که چگونه داریم کودک درون را می نوازیم؛ آیا آنقدر رها هست که جست و خیز کند و بگردد و از ته دل سر و صدا کند؟ آیا اجازه دارد بریزد و بمالد و پخش کند؟ آیا فرصت می دهمش که لمس کند، بچشد و ببوید؟ یا او را در چارچوب باید و نباید ها و ملاحظات و مقبول افتادن ها محصور کرده ام و دست و پایش را بسته ام؟

آری. علی القاعده در طی این چند سال زندگی، باید عقلی، وسیله ی سنجشی شکل گرفته باشد و حدی بر بی نهایت هوسهایم زده باشد. اما آیا حواسم هست که این حصارها زیاده از حد تنگ یا گشاد نشده باشند؟ مبادا چیز دیگری این میان خود را در هیأت عقل جا زده باشد و غل و زنجیر به دست و پایم شده باشد! نکند دارم زیاده از حد بکن و نکن می گویم؛ به خودم و به فرزندانم. یا از سوی دیگر، نکند عقل را تعطیل کرده باشم و هوس هایم در عالم بی چارچوبی جولان می دهند؛ انعکاسش اینکه فرزندانم دارند رها از هر قیدی رشد می یابند. 

این میان، چه چیزی می تواند تکلیف من را با عقلم روشن کند و میزان باشد؟