تماشا

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

۰۷آذر


دل تنگ را به آغوش او مى سپارم. 
منزلگه عزیزانم در بر بینهایتش، گشاده و گشوده ترین است. رکوع را پناه دلتنگى هایم قرار مى دهم. باشد که از پى گشادگى، روزنى در دل باز شود. عطشى سر ریز کند و بوسه اى.
بوسه که بر آمد، آن را بیقرار بر خاک پیکر این عالم مى نشانم که محضر جان هاى پاک شان است، که آستان جانان است.
آنقدر سر بر آستان، در بوسه مى مانم تا از پس روزن باریک دل، خنکى اى بجوشد. زلال صافى قطره قطره فرو بریزد. لبریزم کند. تا که شره اش از دل و دیده بر جان سرازیر شود و شستشویم دهد.
باشد که منى نماند. هیچ شود. 
نماند جز آب