۲۷شهریور
این قرار و قرارگاه من است؛
اگر در عریانی رفاقتمان،
زخمی نشانم دادی،
محرم تو باشم.
حال و هوای پس آن زخم بخوانم.
نیازت بشنوم.
اگر به من اعتماد کردی و حوالی زخمت راهم دادی،
مراقبش باشم.
محتاط و نرم آنجا قدم بردارم.
پرستاری اش کنم.
آخر، زخمهایت از زیبایی های تواند.
هدیه های آگاهی تواند.
سرچشمه ی قوت های بی مانندت.
می بینمت که به رد التیامشان، روزبروز زیباتر و درخشان تر شوی.
و من از تماشایت سرمست تر.
جان هایمان نزدیکتر.
دوستی مان عمیقتر.
اما اگر چنین نکردم،
شاید زخمی دارم.
اگر تاب آن داری،
محرم و مرهمم باش رفیق!