این روزها به بهانه ها و مناسبت های مختلف، فریاد چه نشسته اید از گوشه و کنار بلند است، از زن و مرد، بزرگ و کوچک، برای دفاع از حق دیگری. چه خوب که هستند چنین صداها و تلنگرهایی. چه امیدبخش که خاطرهایی پریشان می شوند از پریشانی احوال دیگری و دل هایی نگران می شوند برای ناآرامی دل های دیگری. چه همدلی صمیمانه ای که آگاه شویم و آگاهی بگسترانیم!
با این وجود، ای نگاه! تو بگو! اعتراض هایت، به کدامین سو می روند؟ آیا معرکه می سازی که مظلومین عالم خاک بر سر خود بریزند یا روشنی به نگاه ها و نیرو به گامها می رسانی؟ آیا جامعه را به سوی غمباد گرفتن و سرریز شدن خشم و نا امیدی می کشانی، یا به سوی اصلاح و ساختن؟ آیا گفتنت شخم می زند به ناحقی و هرزگی یا زهر می پاشد به حال روزگار؟
نگاه من! کدام روزی است که همه چیز سر جای خودش باشد؟! کدام روزی است که بشود با آرامش خاطر، زندگی سالم حق مدار را پایه ریزی کرد؟ ببین از این فریادها و همدلی ها چه عاید تو شده و می شود. چه می خواهی از آنها؟ آیا آن روز یکرنگی و مهربانی فراگیر را آرزو داری؟ آن روز چه رنگی است؟ آیا صدایت و حال و هوایی که پخش می کنی در آن روز می گنجد؟ آن رنگی است؟ فکر می کنی هر چه بنشینی به شناسایی و شمردن مظلومیت ها و حق کشی ها و فلان گروه و بهمان طبقه را با خبر کنی، شور و هیجان بکاری، صدایت را بلندتر کنی و علمت را بالاتر بگیری، همه به خود می آیند و تمام؟ اگر عمرمان را بگذاریم بر این کار، بر هیاهوی دادخواهی و نه کاشتن آن در متن زندگی خود، آیا این دنیا را جای بهتری کرده ایم؟ آیا به بهشت رویاهایمان نزدیکتر شده ایم؟
شاید یک آفت دل پرخون و سر پر شور این باشد که آرام و قرار ندارد، که به حال خود نیست، که ممکن است در این آشوب زدگی، خلوت تماشا از نگاهش، و متانت حق مداری و استقامت حرکت از گام هایش بیفتد. همان خوب ها که می خواهد! ای نگاه عزیز! یک نفر هم که در این وانفساه خود را باشد، تبعیض را و شور تبعیض زدگی را از زندگی خود پاک کند، یک نمونه به مصداق های حق مداری افزوده و یک قدم به دنیای بی تبعیض نزدیکترمان کرده. نگاه جان، حق جویی بیفزا و خون دلها را تسلی باش. حرکت باش! هر چند آهسته، اما پیوسته.
از کجا معلوم؟ شاید آرامش و سلامت را، شاید آن رنگ رویایی را در همین حالا بیابی. همین دیروز فرداهای دور!