ارتباط، دین والدگری
در والدگرى مبتنى بر ارتباط، جالب است که بناى هر چیزى بر رابطه نهاده مى شود و ریشه یابى همه ى مسایل به بازبینى رابطه نیاز دارد. رابطه اى که میان والد و فرزند هست، پیوندى که مى بندم با فرزندم، به محکمى و قوت یا به سستى. خلاصه ى ماجرا این است که در ارتباط باشم. این هفته صحنه هایى بود که در آن مى خواستم باشم، در ارتباط با فرزندانم، در ارتباط با اطرافیان دیگر و در ارتباط با خود. و در عین حفظ رابطه خود را باشم. دیدم که این مرتبط بودن گویى که لزوما در یک حالت برانگیختگى نیست. مى توانم در ارتباط باشم ولى گاهى این ارتباط، به خود واگذاشتن باشد، گاهى هم توجه مستقیم و پر از ابراز مى طلبد. خلاصه آنکه بنظرم آمد فیلم بازى کردن نیست. مرتبط بودن است به عمیق ترین لایه هایى که دستم به آن مى رسد. مثل ماجراى دیندارى معیشت اندیش، معرفت اندیش و تا تجربت اندیش؛ از لایه ى حس و درک هاى ظاهرى به سمت لایه ى ذهن و فکر و پردازش بیشتر ورودى ها و تا لایه ى آمیخته شدن و چشیدن و زندگى کردن ورودى ها. این دیندارى ها همین زندگى من هستند. همین رابطه هاى من هستند با خودم، با دیگران و با این دنیاى هزاررنگ بى انتها.
دین روش زندگى است. روش مرتبط بودن است. راه گره خوردن با این متن است و راه یکى شدن و هم جنس بودن. روش اصیل بودن. روش زنده بودن...
حالا در عمل یعنى وقتى خسته ام، وقتى مشغولم و در این میان فرزندم هم به من نیاز دارد جورى این میانه را بگیرم که هیچ نیازى را نپوشانم، حقى را نپوشانم. بدور از ظلم و کفر. در پیوندى هر چه محکم تر با همه ى ورودى هایم.
و این مرتبط بودن، حس یکپارچگى را نزدیک تر مى کند. گویى که از یک جنسند. گویى پیکرت با همه ى اجزایش را و خود را به عنوان جزیى از پیکر عالم باشى و به عمیق ترین و طبیعى ترین شکل ممکن باشى. ساختگى بازى نکنى. این یعنى خاطر خودت را بخواهى و خاطر فرزندت را و خاطر آن گلدان پژمرده ى روى بالکن را.
انگار ارتباط و محبت هم جنسند. بستر هم هستند و روح همدیگر.
جانم با تماشایش تازه مى شود...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.