تماشا

غربت

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۵ ب.ظ

غربت دورى از وطن و خانواده برایم از دلم شروع شد. یک روزى رسید که جورى با شرایطم و خودم مرتبط شدم که دلم به رفتن راضى شد. از آنجا شروع شد. بار بستیم و راهى شدیم. راهى غربت! 

رفتن برایم خیلى چیزها داشت. سفرهاى منزل به منزل، شوق تماشا و تجربه هاى تازه، آسمان آبى فراخ، بیابان وسیع، سرسبزى هاى چشمگیر، آدم هاى تازه و از میانه شان دوستى هاى به جان نشسته. آورده هاى دورى ادامه داشت؛ سادگى و سبکى، دست هاى خالى و گاهى نگرانى، امید بریدن از آدمها، از تعریف و تمجیدها و از مسیر گذشته. قرار گرفتن در ناآشناها؛ ارتباط هاى تازه، فرهنگ هاى تازه و نگاه ها و برداشت هاى متفاوت. 

غربت مرا رسانده به اینجا. الان برایم شده یک زندگى. شاید از نوع بدوى اش که هر خانواده اى همه کاره ى خودش است. جمع دوستانیم. دوستانى بهتر از آب روان. ولى مى دانیم که زمان نیاز دارد تا بخواهیم بار غربت از دوش هم برداریم. غربت، تنوع را به چشمم متنوع تر کرده. اگر آدمها را ١٠٠ فرقه مى دیدم الان در نظرم هزار فرقه ایم. و امان از زندگى مدرن که تنوعش در همه چیز بین ما آدم ها هم خط مى کشد. 

غربت برایم دلتنگى داشته. خیلى زیاد. در عوض انگار مادر و پدرم را، خواهر و برادران و عزیزانم را از زاویه ى تازه اى و جاى دیگرى مى یابم. دلم پر از حضور آنها شده و چشمهایم هم خیس از ندیدنشان. غربت برایم نگاه از بیرون داشته و نگاه به درون. غربت مرا به اینجا رسانده که چقدر از خود غریبه ام. به غربت تازه اى رسیده ام. در واقع، گویى غربت مرا به راه حل هاى تازه رسانده. به اینکه بیشتر با دلم آشتى کنم. به اینکه سفر خیلى خوب است ولى گاهى هم مى شود به خودم سفر کنم براى تغییر شرایط. شرایط همراه تر مى شوند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۱۴
نگاه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی