سلام بر سلام
سلام ای خدا نام، ای همه ی هستی من، ای همه ی هستی، ای راز
با تو مى نویسم، با بزرگی بی نهایت تو. می خواهم غرق در تو از اینجا، از این جایگاه بنویسم.
همه چیز رو به تو تازه می شود، بزرگ ها کوچک می شوند، کوچک ها به چشم می آیند. همه چیز جان می گیرد. زندگی هم از عادت بیرون می آید، زنده می شود. در برابر تو، آسمان ها صدایم می زنند. در برابر زیبایى هایت دلم مى خواهد زیبا شوم.
دوستت دارم، ای آنکه هر چه هستم از توست. این قطره ی حل شده در دریای تصویرت را می شنوی، و چه خیال آرامى است که نقطه ای از انعکاس بی نهایتت باشم. نیست در تو باشم. زیبایی ات، نورت، علم و حکمتت، بزرگی ات در برم گیرد، حرکتم دهد، و من آرام بگیرم در این غرقگی، رها شوم از هر سنگینی، و بی زمان و بی مکان شوم، شور شوم. سبک سبک. آرام آرام. این رازآلودگی تو، این هیچ جایی و هر کجایی تو، این پیچ در پیچی ساده ی تو...
دوست دارم آنچه از نگاه قطره ای می گذرد پیش روی تو بگذارم. این قطره ى حل شده در آفرینشت، وقتی من می شود، وقتی خود را جدا می بیند، آن وقت تجربه ها پیش رویش بزرگ اند، و او در برابر آنها حقیر و ناچیز، و چه بسا ناتوان.
پیش رویت می گذارمشان برای سپاس، برای درد دل و اظهار ناتوانی، برای طلب کردن بی نهایت، خواستن همه ی آنچه تو هستی و من نیستم. می گذارمشان پیش رویت تا بصیرت بخواهم از آنکه بصیر است و سرچشمه ی آن. می گذارمشان پیش رویت تا گره هایشان در روان حضورت باز شود. گره های من من باز شود و حل شود در جاری تجربه ها. روان شوم. در متن هستى. هم آهنگ شوم با ساز عالم. و رقص از سر گیرم
سراپا سپاسم، که این لباس را هم تو بر تنم نشاندی.
دوستدارت،
غرق تماشایت،
هیچ در پیچش تصویرت
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.