یک روز شناوری
يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۰ ق.ظ
شناور که هستم، اول صبح یک کارت به گردنم آویزان مى شود تا یادم باشد چه ساعتى در کدام اتاق باشم، از ساعت ٩:١٥ تا ١:٣٠ بین سه اتاق زمان بندى شده ام.
امروز کمى زودتر رسیده ام. ساعت ٨:٤٠ دقیقه است. به اتاق مربیان مى روم و ساعت ورود و امضایى روى برگه ى خود در پوشه ى ساعت هاى کارى مى زنم. مى نشینم به مرتب کردن یادداشت ها. هوس نوشتن دارم. ذوق مى کنم که دفترچه و خودکار همراهم هست. شروع مى کنم. با ورود یکى از مربیان توجهم به ساعت جلب مى شود. واى! ٩:١٥ شده! مینا، مربى اتاق نوزادان، نوبت استراحت دارد. باید بجایش باشم. مى دوم به سمت اتاق مدیریت. کارت را از جرالدین مى گیرم. به گردن مى اندازم و به اتاق نوزادان شناور مى شوم.
ادامه دارد...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.