راهپیمایى در تاریکى (Lantern Walk)
سال پیش که براى اولین بار نه گفتى، تصویر بانویى سختگیر و ناهمدل از تو ساختم و خیال خود را راحت کردم که انعطاف ناپذیرى و سرسختى از تو بوده و بى دلیل. نمى دانستم چه صحنه هایى پیش روست. امسال، نه ى تو را دوست دارم. نشسته به دلم. نه فقط نه ى امساله ات، که تمام این سالى که بر من گذشته و آنچه مى گذرد را. فصل ها هستند که مى آیند و مى روند، مى بینى با اینکه سرما و خشکى را نخواسته بودى، بهار دل انگیز، آن را هم خیلى خواستنى مى کند. انقدر که دیگر رویاى بهار را کارى ندارى. سرشار از لذت زمستان مى شوى و مى خواهى اش. خواسته ى اکنون توست. خلاصه که اى بانوى سر سخت پارسال، براى من بانوى حکیم و دلسوز امساله اى. انگیزه ات هر چه بوده، سردرگمى و بیراهگى ام دادى. همه ى آنچه هست را مى خواهم. شمع به دست، در تاریکى و سرما دنبال بارقه هاى گرمى و نور بودن را مى خواهم
باشد که هر کداممان در این گام برداشتن ها پرتوى بیابیم
سلام و احترامم نثارت
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.