تماشا

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۷تیر


این روزها به بهانه ها و مناسبت های مختلف، فریاد چه نشسته اید از گوشه و کنار بلند است، از زن و مرد، بزرگ و کوچک، برای دفاع از حق دیگری. چه خوب که هستند چنین صداها و تلنگرهایی. چه امیدبخش که خاطرهایی پریشان می شوند از پریشانی احوال دیگری و دل هایی نگران می شوند برای ناآرامی دل های دیگری. چه همدلی صمیمانه ای که آگاه شویم و آگاهی بگسترانیم! 

با این وجود، ای نگاه! تو بگو! اعتراض هایت، به کدامین سو می روند؟ آیا معرکه می سازی که مظلومین عالم خاک بر سر خود بریزند یا روشنی به نگاه ها و نیرو به گامها می رسانی؟ آیا جامعه را به سوی غمباد گرفتن و سرریز شدن خشم و نا امیدی می کشانی، یا به سوی اصلاح و ساختن؟ آیا گفتنت شخم می زند به ناحقی و هرزگی یا زهر می پاشد به حال روزگار؟  

نگاه من! کدام روزی است که همه چیز سر جای خودش باشد؟! کدام روزی است که بشود با آرامش خاطر، زندگی سالم حق مدار را پایه ریزی کرد؟ ببین از این فریادها و همدلی ها چه عاید تو شده و می شود. چه می خواهی از آنها؟ آیا آن روز یکرنگی و مهربانی فراگیر را آرزو داری؟ آن روز چه رنگی است؟ آیا صدایت و  حال و هوایی که پخش می کنی در آن روز می گنجد؟ آن رنگی است؟ فکر می کنی هر چه بنشینی به شناسایی و شمردن مظلومیت ها و حق کشی ها و فلان گروه و بهمان طبقه را با خبر کنی، شور و هیجان بکاری، صدایت را بلندتر کنی و علمت را بالاتر بگیری، همه به خود می آیند و تمام؟ اگر عمرمان را بگذاریم بر این کار، بر هیاهوی دادخواهی و نه کاشتن آن در متن زندگی خود، آیا این دنیا را جای بهتری کرده ایم؟ آیا به بهشت رویاهایمان نزدیکتر شده ایم؟ 

شاید یک آفت دل پرخون و سر پر شور این باشد که آرام و قرار ندارد، که به حال خود نیست، که ممکن است در این آشوب زدگی، خلوت تماشا از نگاهش، و متانت حق مداری و استقامت حرکت از گام هایش بیفتد. همان خوب ها که می خواهد! ای نگاه عزیز!‌ یک نفر هم که در این وانفساه خود را باشد، تبعیض را و شور تبعیض زدگی را از زندگی خود پاک کند، یک نمونه به مصداق های حق مداری افزوده و یک قدم به دنیای بی تبعیض نزدیکترمان کرده. نگاه جان، حق جویی بیفزا و خون دلها را تسلی باش. حرکت باش! هر چند آهسته، اما پیوسته. 

از کجا معلوم؟ شاید آرامش و سلامت را، شاید آن رنگ رویایی را در همین حالا بیابی. همین دیروز فرداهای دور! 

۱۵تیر


یکى از جنبه هاى جالب توجه رویکرد استاینر (والدورف) برام اینه که مبتنى بر جهان بینى و فلسفه ى خاص شخص استاینر هست. اینطور که گفته شده او در دوران خودش، با تناقض هاى زندگى روز و آموزه هاى مسیحیت مواجه شده بوده و بدنبال پاسخ سؤالات برخاسته از دنیاى اون روز با استفاده از تعالیم مسیحیت بوده و جاهایى بى پاسخ مى مانده.  شاید چیزى شبیه دغدغه ى سلوک دیندارانه در دنیاى مدرن. بعد به روش علمى رو میاره و گویى با گسترده کردن دامنه ى مشاهدات تجربى به تجربه هاى ماورایى، سعى کرده جهان و جریان زندگى رو با پایه هاى علمى تبیین کنه. 

او فلسفه ى مفصلى از زندگى انسان پیش و پس از این دنیا و همینطور از عالم خواب و رویا داره. 

اینکه چقدر نگاهش علمى هست و چقدر فلسفه اش بر پایه و اساس محکمى بنا شده رو نمى دونم. فقط تا حدى که باهاش مواجه شده ام برام ملموس بوده و انگار در ناخودآگاهم آشناست و شواهدى براش پیدا مى کنم.   

فارغ از جهان بینى او، برام تماشاییه که چطور یک جهان بینى، از مرتبه ى کلیات سرازیر شده و در مرتبه ى عمل نشسته و روى لحظه ها و ابعاد مختلف زندگى سوار شده. 

انگار معنویتى درونش هست نه از جنس حروف و کلمات و متون یک دین مشخص. اگر چه که از مسیحیت نشأت گرفته، اما بر خلاف مدارس وابسته به کلیسا، در اون متن باورها و کتاب مقدس به گوش نمى خوره. انگار مى خواهند معنى نوشته شده در متن زندگى را بخوانند.

گویی که در این نگاه، به قول مرحوم سهراب، در افسون گل سرخ شناور بودن خواستنی است