تماشا

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۱مرداد

دو روز پیش روز عید غدیر بود. ما در حال نقشه کشیدن که چطور عیدی ای به دلبندانمان بدهیم ذهنمان رفت آنجا که اصلا بچه ها چه حسی دارند در هر مناسبتی که اسمش را عید می گذاریم و به هم تبریک می گوییم؟ عید برای آنها چه تعریفی دارد؟ آیا حس متفاوتی می آورد؟ 

در همین فکرها که بودیم بهشان حق دادیم بجز شادی های بی بهانه شان، بهانه ی دیگری برای خوشحالی و مبارک باد نبینند. خلاصه که از آنجاها رسیدیم به اینجاها که چه معنی ای از این روز به کوچکترها منتقل می شود و ناگهان به این پرسش رسیدیم که اصلا این روز چه معنایی به ما می رساند؟ کجای زندگی ما را تکان می دهد که حالا بخواهیم واسطه ی انتقالش باشیم؟! 

زمینه هایی از غدیر که تا امروز بهمان رسیده، برایمان صفحه هایی از تاریخ را تداعی کرد شامل شرح رخداد و تصویر هایی از آن. که البته در جنبه ی تاریخی ماجرا هم نادانسته های زیادی دارم و نمی توانم از نادانسته ها قصه بسازم. از وسعت اثر این اتفاق و حقیقت آن هم که درکی و حرفی برای گفتن ندارم.

دست آخر، گنجه ی هدیه ها که چند تا هدیه برای روز مبادا در آن بود بهمان تقلب رساند. پازلی از پرچم کشورهای جهان! وقتی برش داشتیم بی اختیار گفتیم دوستی! بعد یکی یکی کلمه هایی برایمان تداعی شدند که وقتی تماشایشان کردیم انگار ارزش هایی بودند که ما در پیشامد داستان امروز می دیدیم؛ دوستی، برادری... عجب!‌ امروز گرم است از پیمان های برادری مان... چرا زودتر یادمان نیامد؟!

و باز عبارت ها و حال و هوایشان آمدند؛ دیدن خوبی های دیگران، یادگرفتن نیکی ها از دیگران، پیوستن به جریان پاکی، گرمای دست در دست هم، همراهی، حمایت در راستی و درستی، حق جویی، مهر و محبت، ...

 

بعد از آن روز، دارم فکر می کنم که شاید بشود در مورد خیلی از بزرگداشت ها و سالگردها چنین بخش هایی را در نظر گرفت؛ 

می شود شرح ماجرایی که اتفاق افتاده را یاد کرد و در جستجوی داستانی برگرفته از مستندات تاریخی بود، 

می شود اگر معنای درونی یا ماورایی ای برای آن رسیده، آن را به تماشا نشست و خود را در معرضش قرار داد، 

و می شود ارزش هایی که به آن داستان جان داده اند را برشمرد و آنها را بزرگ داشت.

 

نمی دانم. شاید انتقال و بزرگداشت ارزش ها، بزرگداشت افراد ارزشمند را هم در پی داشته باشد. 

 

به امید روشنی بخشی ات